مطابق با دیدگاه زیست پزشکی، تعاریف اولیه از سلامت بر موضوع توانایی بدن برای عملکرد متمرکز بود. سلامتی به عنوان وضعیتی از عملکرد طبیعی در نظر گرفته میشد که میتوانست هر از چندگاهی توسط بیماری مختل شود.
نمونه ای از چنین تعریفی از سلامت است: “حالتی که با یکپارچگی آناتومیک، فیزیولوژیکی و روانی مشخص می شود. توانایی انجام نقش های ارزشمند خانوادگی، کاری و اجتماعی؛ توانایی مقابله با استرس فیزیکی، بیولوژیکی، روانی و اجتماعی”.
سپس در سال ۱۹۴۸، سازمان بهداشت جهانی (WHO) در یک انحراف اساسی از تعاریف قبلی، تعریفی را ارائه کرد که هدف آن بالاتر بود: پیوند سلامت به رفاه، از نظر «بهزیستی جسمی، روانی و اجتماعی، و نه صرفاً». عدم وجود بیماری و ناتوانی».
اگرچه برخی از این تعریف به عنوان نوآورانه استقبال کردند، اما همچنین به عنوان مبهم، بیش از حد گسترده و قابل اندازه گیری تعبیر نشد.
برای مدت طولانی، به عنوان یک ایده آل غیرعملی کنار گذاشته شد و بیشتر بحث های سلامت به عملی بودن مدل زیست پزشکی بازگشت.
همانطور که تغییری از تلقی بیماری به عنوان یک حالت به اندیشیدن به آن به عنوان یک فرآیند وجود داشت، همین تغییر در تعاریف سلامت اتفاق افتاد. مجدداً، WHO هنگامی که توسعه جنبش ارتقاء سلامت را در دهه ۱۹۸۰ تقویت کرد، نقش اصلی را ایفا کرد.
این امر مفهوم جدیدی از سلامت را نه به عنوان یک حالت، بلکه در شرایط پویا تاب آوری، به عبارت دیگر، به عنوان “منبعی برای زندگی” به ارمغان آورد. در سال ۱۹۸۴ WHO تعریف سلامت را اینگونه تعریف کرد: «میزانی که یک فرد یا گروه قادر به تحقق آرزوها و ارضای نیازها و تغییر یا کنار آمدن با محیط است.
سلامتی منبعی برای زندگی روزمره است نه هدف زندگی. این یک مفهوم مثبت است که بر منابع اجتماعی و شخصی و همچنین ظرفیت های فیزیکی تأکید دارد.