این یکی از بدترین طوفان هایی بود که از زمان خدا می داند که لندن را درنوردید. رعد و برق غلتید، رعد و برق برق زد و باران با چکش به پشت بام کوبید. چیزی در مورد طوفان وجود دارد که حس عذاب را به ارمغان می آورد. خیلی خوب جا افتاد
وقتی علامت فلش تی وی خبری روی صفحه تلویزیون آمد، همه به بالا نگاه کردند. هنگامی که علامت فلاش بلافاصله با صدای ثابت الویس پریسلی همراه شد، صدای آرامی دمید: “اوه، خدای من.“
“گزارش ها حاکی از آن است که الویس پریسلی، خواننده راک اند رول، عصر امروز در خانه خود در ممفیس، تنسی درگذشت.”
همه با ناباوری به هم نگاه کردیم.
“الویس مرده!”
چندان معتبر به نظر نمی رسید. و با این حال، آن نوع شوکی نبود که پس از خبر. در حال قطع شدن حدس و گمان های زیادی در مورد سلامت روحی و جسمی پریسلی وجود داشت که مرگ او به طرز ناخوشایندی قابل پیش بینی بود.
تقریباً غیرممکن بود که بدانیم به چه چیزی فکر کنیم. اولین انگیزه من این بود که گوشی را بردارم و با چند نفر تماس بگیرم. من دو شماره را امتحان کردم، اما هر دو مشغول بودند. بدیهی است که افراد دیگر نیز همین واکنش را نشان داده بودند. از آن نوع اخباری بود که می خواست منتقل شود. الویس همیشه آنجا بود. برای بیش از دو دهه او موقعیت منحصر به فردی را در زندگی بسیاری از مردم حفظ کرده بود. علیرغم همه شایعات ناامید کننده، به ندرت ممکن به نظر می رسید که او رفته باشد، الویس پریسلی در ۴۲ سالگی مرده است.
حدس می زنم تنها کلمه ای که می توانم استفاده کنم بی حسی است. بی حس، و فقط کمی خجالت زده از نحوه واکنش من. این غم معمولی نبود که برای یک دوست شخصی احساس می کنید. هیچ صدایی به من نمی گفت که دیگر هرگز الویس پریسلی را نخواهم دید. عیسی مسیح، من هرگز او را ندیده بودم، هرگز. من حتی پشیمان نشدم که هرگز فرصت دیدن او را پیدا نکردم. الویس پریسلی که برای تماشای آن دست راستم را میدادم، سرپوش وحشی با کت طلا بود که در ارتش ایالات متحده ناپدید شد و دیگر برنگشت. من سالها پیش درگذشت او را سوگوار کرده بودم.